حقیقت روح
انسان، همانند حیوان و گیاه از مواد طبیعی تغذیه می کند، بنابراین مواد تشکیل دهنده ی بدن اسنان، حیوان و گیاه همان مواد موجود در طبیعت است، مانند آب، آهن، مس و ...، هرچند هر یک از این موجودات سه گانه دارای خواص و آثار ویژه ای هستند (مانند حفاظت و مراقبت از خویشتن، تطبیق خود با شرایط محیط زندگی، جذب غذا و دفع فضولات، رشد و نمو، تولید مثل، برخورداری از خوی و عادات، تسلط بر طبیعت و تصرف در آن و ...) که هیچ یک از این ها در مواد اولی موجود در طبیعت یافت نمی شود.
با توجه به این آثار و خواص بدیع، از این موجودات سه گانه به «موجود زنده» تعبیر می شود و اصطلاحاً می گوییم که این موجودات، افزون بر مواد موجود در طبیعت، از چیز اضافه ای به نام «حیات» برخوردارند که از«روح» بر می خیزد. بدین ترتیب روح همان حقیقتی است که مبدا زندگی می شود و به حیوان قوت و قدرتی می بخشد که به کم آن مجاری ادراکی و تحریکی او فعال می شود، یعنی حس می کند، حرکات ارادی دارد و ...، چنان که گیاه نیز بر اثر داشتن «روح نباتی» از نوعی حیات و آثار آن بهره مند است.
چنان که می دانیم برخی از ویژگی های جسمی انسان، مانند ایستاده راه رفتن، خوردن و آشامیدن با دست، زیبایی صورت و ...، او را بر سایر موجودات به حسب ظاهر برتری می بخشد، لیکن تردیدی نیست که حیوانات و حتی جمادات در بسیاری از کمالات حسی یا تحریکی از انسانها برترند، مثلاً شامه ی حیواناتی مانند سگ و گربه، بسیار قوی تر از نیروی بویایی انسان است و توان اسب، شتر، فیل و ... به مراتب از توان انسان و نیز قدرت دید برخی حیوانات بسیار قوی تر از انسان است و ...، بنابراین کمالات ظاهری بین انسان و دیگر موجودات تقسیم شده است: در برخی انسان برتری دارد و در بعضی حیوانات و احیاناً گیاهان و جمادات.
آنچه موجب برتری مطلق انسان بر سایر موجودات می گردد، روح و کمالات روحی اوست، بنابراین حقیقت انسان که از آن به «من»، «تو»، «او» و مانند آن تعبیر می شود، روح است، پس روح جزئی از بدن انسان یا صفت و هیئتی نیست که بر او عارض شود، بلکه حقیقتی است که ثمر بخشی سایر اعضا و جوارح از فعالیت آن ناشی می شود، زیرا اگر روح نباشد، حیاتی نیست، در نتیجه چشم، گوش و ... کمالی برای انسان نخواهند بود، چنان که در اصطلاحات عرفی نیز هرچه را مایه ی نوعی حیات، حرکت، پویایی و ثمربخشی در انسان گردد یا آثار آن را به وجود آورد، روح می نامند: «ان الله خلق العقل ... فجعل العلم نفسه و الفهم روحه ...»
قرآن کریم، در مقابل پندار باطل کافران که می گفتند:«آیا ما پس از متلاشی شدن بدن خاکی و ناپدید گشتن اعضا و جوارح مان در زمین دوباره زنده می شویم؟» چنین پاسخ می دهد: حقیقت آدمی تن خاکی او نیست که نگران از دست رفتن ترکیب آن و ناپدید شدن اجزایش در زمین هستید، بلکه حقیقت آدمی روح اوست که در لحظه ی مرگ بدون هیچ کاستی توفّی می شود و از آن پس به طور کامل در اختیار مامور الهی قرار می گیرد.
آیت الله علامه جوادی آملی
ادب فنای مقربان ج4